(بنام خدا)

نمایشنامه کمدی موزیکال؛(رویای یک پسرچلمنگ!!)

( اجرای این نمایشنامه مخصوص گروه طلوع شهرستان راورمیباشد ، و هرگونه استفاده دیگر از این نمایشنامه توسط گروههای نمایشی دیگرمنوط به اجازه کتبی از نویسنده این اثر می باشد.)

شخصیت ها نمایش :

1- مراد

2- کدخدا

3- کامی

4- فالگیر

5- راننده

6- دختر

7- مامور یک

8- مامور دو

9- غلام

10- دختر بچه

11- پسر بچه

12- تعدادی مردم شهر

//اپیزود اول//.

(پرده بالا میرود؛ نور آرام آرام می اید،آهنگ محلی پخش میشود،تعدادی از مردم روستا در حال درو کردن گندم،کدخدا هم داس بدست جلوی مردم بااهنگ هماهنگ گندم درومیکنند،لحظه ای میگذردکه؛باصدای فریادمراداهنگ قطع میشود)

مراد:کدخدا!!!من قبول شددددددم!! اهای مردم من دانشگاه قبول شدم . مراد دارمیره دانشگاه ه.(باصدای کل زنها،اهنگ بوی ماه مدرسه پخش میشود؛مرادباخوشحالی ازبین تماشاچیان عبور میکندبطرف صحنه،مرادچندین دفعه دمپایی هایش ازپادرمیاید و به زمین میخورد و بلند میشود.تا اینکه به روی صحنه میرسد،اهنگ قطع میشودوبه جای ان اهنگ کاوویی پخش میشودمردم به عقب میروندکدخدابه وسط میاید،مرادکدخداروبروی هم قرار میگیرندچشم درچشم همدیگرتا اینکه داس ازدست غلام میافتد؛اهنگ قطع میشود)

(بنام خدا)

نمایشنامه کمدی موزیکال؛(رویای یک پسرچلمنگ!!)

( اجرای این نمایشنامه مخصوص گروه طلوع شهرستان راورمیباشد ، و هرگونه استفاده دیگر از این نمایشنامه توسط گروههای نمایشی دیگرمنوط به اجازه کتبی از نویسنده این اثر می باشد.)

شخصیت ها نمایش :

1- مراد

2- کدخدا

3- کامی

4- فالگیر

5- راننده

6- دختر

7- مامور یک

8- مامور دو

9- غلام

10- دختر بچه

11- پسر بچه

12- تعدادی مردم شهر

//اپیزود اول//.

(پرده بالا میرود؛ نور آرام آرام می اید،آهنگ محلی پخش میشود،تعدادی از مردم روستا در حال درو کردن گندم،کدخدا هم داس بدست جلوی مردم بااهنگ هماهنگ گندم درومیکنند،لحظه ای میگذردکه؛باصدای فریادمراداهنگ قطع میشود)

مراد:کدخدا!!!من قبول شددددددم!! اهای مردم من دانشگاه قبول شدم . مراد دارمیره دانشگاه ه.(باصدای کل زنها،اهنگ بوی ماه مدرسه پخش میشود؛مرادباخوشحالی ازبین تماشاچیان عبور میکندبطرف صحنه،مرادچندین دفعه دمپایی هایش ازپادرمیاید و به زمین میخورد و بلند میشود.تا اینکه به روی صحنه میرسد،اهنگ قطع میشودوبه جای ان اهنگ کاوویی پخش میشودمردم به عقب میروندکدخدابه وسط میاید،مرادکدخداروبروی هم قرار میگیرندچشم درچشم همدیگرتا اینکه داس ازدست غلام میافتد؛اهنگ قطع میشود)

کدخدا:(باعصبانیت) چه مرگته ها؟!نگاه بکن،صرا رو گذوشتی روسرت،مگه،من بار چندبهت بگم تو این روستاابرو دارم بچه؛حالو من هچی.ایناهچی!! خو نمیگی اون بندگون خدا از شهر ادودودم فرار کردن اومدن اوجو دارن استراحت میکنند گناه دارندها!؟

پسر:کجو اونجو !؟؟همونا رو میگی کدخدا؟! (همه سرهای مردم برمیگرد.همهمه مردم)

کدخدا:(متوجه میشود)چطوشده ها!!؛(عینکش را روی چشم میگذارد و سمتی را که نشان داده نگاه ه میکند جا میخورد) برگردونن سراتون ره، نگاه نکن نگا نکن .برگردون سرت رو؛ عجب ادمایی پیدا میشن ها استغفرا. مگه با شما نیستم ها نگاه نکنن،غلام؟!

غلام:(ازجمعیت جلومیاید )بله کدخدا!!

کدخدا:بیابروایناروبنداز بیرون اتوصرا هرچی بافور قلیونم دارن بگیر ضبط کن بدو.

غلام:چشم کدخدا(دمپای هایش را درمیاوردزیربغل میگیردتندهندل میزندخارج میشود!)

کدخدا:عجب!!؛خب، حالو بگوببینم،چرادادو هوار راانداختی؟

مراد:کدخدا،اگه بدونی چی شده!!،یعنی تاصب ناخوناتومیخوری!!

همه:چی شده!!

مراد:امرو رفتم نتیجه دانشگاه رو گرفتم؛قبول شدم

همه:هاااا!!!(همه همه مردم)

کدخدا:مراد!!؟کو پسرم بشم بیاایجو!!کاری ندوشتی دوباره کک انداختی توجون مردم،میگم مرادمطمن باشم؛شیشه دانشگاه رونشکستی؟! مراد:ها!! به جون ننو(رومه رانشان کدخدامیدهد) بخداراست میگم اینه،اینم مدرکش.اینجانوشته مرادجاخالی شواصل

کدخدا:اون مراد ده پاینی نباشه یوقت!!کوبده ببینم.(رومه رامیگیردعینکش راپاک میکندبه چشم میگذاردفیگورمیگیردکه بخواند) بچه مگه نمیدونی من سوات ندارم اینومیدی به من چه؟! (رومه راپرت میکند به طرف پسر) مشغول بشن .

کدخدا:همچین دادمیزنه،انگار تو المپیت!! اول شده بیابرو اون بیل روورداربیاراون کوت موش رو بگیر

مراد:کدخدامن بایدبرم دانشگاه،ثبت نام کنم ،مگه دوس ندونشتی مرادت دکتربشه؟!مهندس بشه!! کدخدا

کدخدا:الله اکبر.چرا بابا ولی من یه چیزایی شنیدم ازقربون پسرهاشم ،الان دیگه نمیخوام دکتربشی،پسرم بشم شهر بزرگه ،دانشگاه بزرگه دوستاناباب زیاده ؛من که نمیام همرات خودت میدونی و خودت،کاری به کارمنم ندوشته باش.هرکاردوس داری خودت بکن.چرا وایستادین برید یه صبحانه بخوریدزودم برگردید.(مردم ازصحنه خارج میشوند، کدخدا هم پشت سر مردم خارج میشود،مرادبا ناراحتی به گوشه ای میرودمینشیند، نورصحنه کمرنگ میشود،مرادنگاهی به رومه میاندازداشک درچشمانش حدقه میزند،دونفربا لباس روستایی که یکی گیتارمیزندودیگری خواننده بیل بدست واردمیشوند؛اهنگ مرتضی پاشایی رالب خوانی میکند؛اهنگ چندروز ه دل من طاقت ندارههردوعرض صحنه را طی میکنند و خارج میشوند،کداخدادر تاریکی وارد میشودپسه کله ای به مراد میزند،همه چیزقطع میشود نور هنوز کم است) کدخدا:خیلی خب.برو ثبت نام کن.(مراددربغل کدخدا میپردو اورابوس میکند،باخوشحالی بیلی راکه دست کدخداهست،میگیردکدخداهم سر تکان میدهدوخارج میشودمرادهم مشغول پرکردن سوراخ های موش میشود )

مراد:ای خدا یعنی منم دارم میرم دانشگاه؟!!یعنی دارم میرم(لحظه ای دست ازکار میکشدبیل راتکیه میکندو به فکرفرومیرود) پس کدخداچی میگفت یعنی چی!؟ ( موسیقی ارام نور؛ کامل میرود

//اپیزود دو//.

(صحنه روشن میشود،مردی با سبیل بلنددرحالی که لنگ بدست دارد،وکمی لکنت زبان واردمیشود)صدای

مراد:آقا؛آقا؟!! راننده:( نگاهی به اطراف میکند)ببببله؟!!

صدای مراد:ببخشین اقا؛سلام خوبن؟سلامتن،میگم دانشگاه همین اتوبوس میره؟

راننده:ببببله آقاپسرالبته این خخخط واحد خودش دانشگاه نمیره ها،ولی چیییی؟!!مسافرارومیبره،ددانشگاه

مراد:(با تیپ روستایی وکت وشلوار کردی باکلی وسایل بدست وارد میشود) سلام اقاخسته نباشن،

رانند:سلومت باشی،(سرتاپای مرادرابراندازمیکند)مممیگم دفعه اولته میری سمت دددانشگاه؟!!

مراد:( اطرافش رانگاه میکند)ما آقا!؟

راننده:دهکی؛مگه اینجابه غیر تو کس دیگه ای هم هست!!؟

مراد:نه اقا!! ؛قوم خویشام بودن که رفتند،البته توروستاتادلتون بخوادسوارخرشدم.اینقد حال میده،الانم باخرتااینجورسوندم؛ولی چرادروغ بگم سواراتوبوس نه!!باراولمه آقا

راننده:آهاااان میگم، بچه

ی کجایی پسر جوووون؟!

مراد:(اطرافش را نگاه میکند) ماآقا!؟ بچه حسین آبادآقا،البته ده بالا حسین آباد،،(چوبی را از گوشه ی می اوردونقشه روی زمین میکشدو توضیح میدهد) ببینن آقا،مثلاایجو حسین آباده خووو؛مثلاازاین دو راهی می می می می می میرسی یه چار راه؛حالو،سمت چپ می می میمی میرسی به جوب اب؛حالو،قدجورومیگیری می میمی می میرسی به آبشارحالوازاینجوبه هرکس بگی مرادپسر کدخدا رو میخوام میارنت درخونهگرفتی آقا؟!

راننده:(باتعجب) عجججب!!! بله گرفتم کککجاس!!حالابرواونجاروصندلی ببببشین ددددده دقیقه دیگه حرکتیم .

مراد:اونجو آقا?!

راننده:اره ؛جای نننری گم میشی همونجابببشین.

مراد:چشم آقا؟ (مراد به طرف صندلی انتظار میرودوسایل خود را میگذاردمینشیند،دراین هنگام دانشجوی دیگردحالی که تسمه شلوارش را درست میکندباموهای بلندوتیپ سوسولی واردوکنارمرادمینشیند)

کامی:حرفاتونوشنیدم ،میگم خودمونیم ها؛خیلی لهجه ی ضایع ای داری پسر!!ازکجااومدی گوگولی؟!

مراد: (سر برمیگرداند ، تاقیافه ی کامی را میبیند از ترس شوکه میشود روی زمین پرت میشود)یاابوالفضل!! یاخدا!! این دیگه کیه!!؟ چرا روسریتو سرت نکردی دختر حیا کن!!بسم ابسم ا. استغفرا استغفراتوبه،توبه.

کامی: (موهای بلند خود را از روی صورت کنار میزند) اه چی میگی تو؟!!دهاتی! من پسرم اینها،پسر ندیدی تاحالا؟!!

مراد:(خودش را جم وجور میکندبه طرف کامی) واقعا!! توپسری؟!!آخش فکر کردم دختری،بخدا این جورپسریو والا تا به الان ندیده بیدم. کامی:خب؛حالا ببین که دیگه تعجب نکنی،اینا هم موهای خودمه فابریکه!!

مراد:( با تعجب به طرف کامی میرود و کنار او می نشیند دستی به موهای او میکشد)راست میگی ها،باریکه!!میگم اگه پسری پ چرا مث دخترا حرف میزنی،اصلا چرا موهات اینقد بلندگذوشتی زشت نی؟!! پدرت چیزی بهت نمیگه؟!

کامی:نه بابا!!توپسراالان اینجوری مده،نکن خب خراب کردی موهامو ای وا.

مراد:ای ننننوشلوارتوچکارکردی خوردی ورزمین!؟نکنه اینم مده!؟،مد نیس!، ها!!من میدونم چراموهات اینقدبلنده،بگم آقا!!؟

کامی:(با تعجب) خب اگه میدونی بگو چرابلندگذاشتم؟

مراد:احتمالا شما تومحلتون سلمونی ندارن!!

کامی:آرایشگاه بیکلاس!!

مراد:ای نننننو!!ارایشگاه که مال س بیتربیت.من شنیدم اون جوکک مک میندازن توجون همدیگه!نری ها!!

کامی:(با حالت قهرروبرمیگرداندجواب نمیدهد)

مراد:(به اومیچسبد)قهری! ناراحت شدی!؟ هشطونی،م ادلت درمیارم،(از تو کیفش یه پلاستیکی درمیاوردباقاشق)بیایه کم قوتوبخورسوغاته،میگم نگفتی اسمت چیه!؟

کامی:(قوتورامیگیرد) کامی!!

مراد:وخیییی!!کامی! نکنه قوم خویشای این یارو دیویدبکامی؟!

کامی:نه بابا،اسمم کامرانه؛بچه هابهم میگن کامی.

مراد:هااان!! اسم منم مراده؛ولی بچه هابهم میگن، ملی،اومدی تو محلمون به هر کی بگی ملی کدخدایییا؛ یا ملی پسر سکینه حمومی رومیخوام ادرس خونمون ره نشونت میدن.

صدای راننده:سوار شین میخوایم حححرکت کنیم،کسی جججانمونی ها.

کامی:بلندشو بریم تو خط واحد باهم صحبت میکنیم (هر دوخارج میشوند،صدای بوق خط واحد موسیقی پخش میشود نور میرود، با همهمه مردم صحنه ارام ارام روشن میشود)

صدای راننده:دددددددانشگاه جانننمونی. (پسردست فروشی وارد میشود)

پسر:سی دی پاستور، سی دی!! سی دی پاستور. (مراد با کامی واردمیشوند)

مراد:(عینک ته استکانی خودراتمیزمیکندبرچشم میگذاردورودی دانشگاه رابراندازمیکندذوق میکند)اهه!،دانشگاه میگن اینه؟!خوبه!خوبه،بزرگه حداقل.

پسر:سی دی پاستوربدم.

مراد:میگم کامی چقدخوبه اینجو!!،سی دی درسی هم میفروشن که!!

کامی:بیا بریم بعدابرات میگیرم،

مراد:بچه همینجو وایس جایی نری تابرگردم(لباس های خودرامرتب میکندکفش های خودراباشلوارتمیزمیکندپشت سرکامی بطرف درب ورودی دانشگاه بهمراه ان اهنگ.تااینکه ازصحنه خارج میشوند

/ایپزود سوم//

صحنه کلاس/دوسه نفردانشجودرسرکلاس نشسته اند،همهمه.مرادواردمیشودخوشحال درکنار کامی مینشیندذوق میزند،دراین هنگام گوشی کامی که روی ویبره هست به صدادرمی ایدبهمراه ان مرادهم میلرزد.مرادسقف را نگاه میکند)

مراد :(با فریاد وترس) یاخدا!! یا ابولفضل زله!!زله!! زله الان سقف میادپایین بریدزیرمیز(کلاس بهم میریزد یکی به بیرون میدودتعدادی زیر میز و صندلی میروند.مراد با کامی زیر صندلی قایام میشوند،لحظه ای سکوت همه جا رافرا میگیرد، صدای ویبره گوشی کامی درفضای کلاس پخش میشود!کامی و مراد چشم در چشم همدیگرزیرصندلی به هم نیگاه میکنند)

کامی:بیان بالا بچه ها.زله نبود ،موبایل منه!! (همه با حالت تعجب بالا می ایند،مرادهم اهسته بالامیایدمتحیر)

مراد:موایل!!؟

کامی:موایل نه؛ موبایل،این دیگه کیه امروز سرراه ما سبز شده ،به من نزدیک نشو،اه اه چه بوی گندی هم میدیادکلن چی میزنی پسراسمش چیه؟!

مراد:(با تعجب) ادکلن!!

کامی:(گوشی را رد میدهد) اصلا ولش کن بیا بریم اونجا کارت دارم پسر.

مراد:کجا!!؟من جایی نمیام گفته باشم.

میخی اذیت کنی!!؟ بزار من پنج بوکسمو دربیارم.

کامی:نه بابا چه اذیتی؛ بیا اینجا میخوام باهات حرف بزنم.

مراد:هااان،حرف مشکلی نی پ .(کمی جلوتر می ایداهسته) خوچیه!!؟

کامی: پسر میگم خودمونیم تیپ خیلی ضایعی داری ها!؟؟ بهت گفته باشم نگاه کن چه جوری بهت دارند نگاه میکنن،اگه اینجوری باشی نمی تونی تو دانشگاه رابطه برقرار کنی باید باکلاس با پرستیژ باشیتیپ لاکچری بزنی تا همه عاشقت بشن.

مراد:همینا!!

کامی:برنگرد اره.

مراد:باشه ،باشه، میگم رابطه ی چی مثلا؟!مگه چشه این تیپم؟!شلوار کردی به این گشادی خوشگلی،تازه!! ندیدی این شلوار کردی مده تو روستاهرچی گشاد تر باشه بهتر؛یعنی رو خر میشینی باد بزنه توش همچین کلاس دارهنگاه نکن این الان اینجا خودشو نشون نمیده ها، اونجا رو خر خودشونشون میده؛آخ آخ رو موتورایژیعنی خودشو میندازه؛بلوچی!! این کتم که میبینی از غلام سیا پسر همسایمون گرفتم اون سیا بود بهش نمیومد من سفیدم ،یعنی اینقد توش راحتی ازاد.رنگشم خداییش خوبه نه جدیده!؟؟

کامی:حالا کتت خوبه،ولی شلوارت ضایع هس(کمی فکرمیکند) باید خودم بیارتم تو راه بیا بریم .

مراد:هیییی!!کجا؟! کلاسه!!

کامی:ول کن توروخدا ،کلاس کیلویی چنده،روز اوله کسی نمیادنمیبینی همه دنبال انتخاب واحدن؟!

مراد:واقعا!!چه خوب یعنی ایجو خونه هم میدن؟!!(دست اورا میگیرید درحال خارج شدن) بیا بریم تا بهت بگم. پول که داری؟

مراد:ها پارسال سه ماه تعطیلی رفتم کرج لوبیا چینی پولامو از همونجا جمع کردم. نصفشون کردم توجورابام،نصفشون توکیسه کتم،نصفشونم تو نیفه شلوارم!!

کامی:خوبه بدو. بریم که خیلی کار داریم ( ازکلاس خارج میشوند،موسیقی ،نور می رود)

//اپیزود چهارم//

(این اپیزود با دونفربازیگرهم میتوانداجرا شود) (نور می اید. کامی واردمیشوددرحالی که سیگاری در دست دارد در گوشه ای میایستدوهر زمانی که مرادبا تیپ متفاوت واردصحنه میشودنظر میدهد؛ مراد و نفردوم شوی انتخاب لباس را اجرامیکنندهربار موسیقی متفاوت پخش میشود؛مراد چندین لباس پرو میکند ،بیرون میایدهر دفعه با یک عشوه ،کامی هم نظرمیدهدپسندنمیشود،)(شوی اول لباس/ با اهنگ بندری مراد با لباس بندری با رقص بندری وارد میشود؛ کامی نگاه میکند پسندنمیشود. لباس دوم؛ بااهنگ عربی مرادبالباس عربی با رقص عربی با شمشیر وارد میشود پسند نمیشود.لباس سوم/؛ با اهنگ رپ شلوار لی پاره وزدگی لباس پسند کامی میشود.؛ وخارج میشود/شوی کفش اول/ ؛چکمه،بعد پوتین،دمپایی، ودر اخر کفش اسپورت میپوشد پسند کامی میشود،/شوی عینک/مراد چندین عینک امتحان میکندواردمیشود تا یکی انتخاب میشود، ودراخر. اهنگ راک استار پخش میشود مرادبا یک تیپ جدید درحالی که یک چتر بدست دارد قیافه میگیردو روی اوانسن فیکس میشود.نور میرود. واهنگ قطع میشود. لحظه ای سکوت.نور بهمراه اهنگ میاید وصحنه را روشن میکند.

//اپیزود پنجم//

مکان:(پارک؛ دختری باتیپ جدیدوارایش غلیظ واردمیشودروی صندلی مینشیند از کیف خود لوازم آرایش بیرون می اورددوباره مشغول ارایش کردن میشود،هرچند دقیقه ای گوشیش زنگ میخورددخترنگاه میکند و ردمیدهد،تا یکی جواب میدهد)

دختر:اه،این دیگه چی میگه، الو امرتون، نه اقا اشتباه گرفتین،برو بابا مینا کدوم خریه (قطع میکند) مرادبا عینک دودی بر چشم و یک چتربدست واردمیشوددرهمان لحظه اول پاهایش به هم پیچ میخورد روی زمین می افتدبسرعت خودرا جم وجور میکندوبلندمیشوددراینجا مراد با لهجه تهرانی و گهگاهی روستایی وانگلیسی صحبت میکند)

مراد:سرشون بخوره،بااین سرعتگیر درست کردنشون،نگاه کن لباسام پرخاک شد،عق عق(متوجه دختر میشود؛ دختر درحال ارایش کردن است هنوز متوجه مرادنشده ،مرادنزدیک دخترمیشودروی صندلی کناردخترمینشیند)

مراد:به به،میگم عجب هوای خوبی شده هانه؟!! ok شده امروز لاکچریه!!.(نفس میکشد سرفه میزندد) عق پردوده که!! خدامرگیشون بده!

دختر:(دختر بدون اینکه نگاه به مراد بکند جواب میدهد) چه میدونم ،مگه من هواشناسم.

مراد:okراست میگی!!نه که ایران نبودم چندسال،کاندا درای!! بودم همین که نوشابشم هس!! میگم؛چقدکرمونم عوض شده ها نشده!! چه تیپایی اومده،چشمای ادم holik میشه!!ازدیدن بعضی چیزا!!ماشاا ماشاا

دختر:سرشون بخوره با این ترافیکشون همه جا بخور بخوره.

مراد:(توی حرف او میپرد)ok؛ خیلی میخورن!!وای چه تفاهم وحشتناکی!!.

دختر:چی!؟ (دست از ارایش کردن میکشد تا تیپ مراد را میبیند مات می ماند)

مراد:چطوشدخانم!!منظورم این بود جالبه شما هم نظر منو دارید؛ها!! چی شده خانم!؟نمیری یه دفعه!!

دختر:(دست میزند)به به،براووو یک،یک.

مراد:اوه. سی یوbaysikel!! دبلیوسی!!مای گات!! مای فرنت!!

دختر:چی!!؟

مراد:هیچی گفتم اگه براوو هم نبود دوچرخه هم خوبه!!میرم باهاش هشطونی!!( مراد کمی نزدیکتر میشود) میگم،من اسمم مراده،شمااسمتون چیه؟

دختر:وای!!خدای من چه اسم رمانتیکی؛مرادوغزال!چی میشه!!

مراد:اوه مای گادمنم مث خودت،عشق منم گله ی میشه!!میگم میتونم بپرسم کجا زندگی میکنی؟!

دختر:(با اخم وعصبانیت) نه اقامزاحم نشین من نامزد دارم ها

مراد:(عقب میکشد) باشه؛حالوکه نامزد داری هیچی دیگه مزاحم نمیشم.

دختر :(جا میخورد با حالت پشیمانی )اااهنوز که معلومم نیس !! اصلابه توافق برسیم یا نه!! میگم! اقامراد شما نیتی دارید؟! مراد:(باخوشحالی)ها!!. یعنی بله؛مادرم گفته دخترخوبی چادری پیداکن دومات کنیم.،

دختر:ای واخدامرگ بده چادرم نیاوردم امروز.

مراد:هشطونی،منم فکر کنم داره خوشم میادازشما.اگرقسمت بشه دیگه با پاپا ومامی بیاییم خواستگاریتون.

دختر :(خوشحال میشود ذوق میکند) با اجازه بزرگترابله.

مراد:(پیش خودش)بابو،این دیگه کیه!! هنوزنه به دار نه به باربله میگه!!

دختر:(باعصبانیت) چی گفتی!؟من حالیم نیست،یابیا خواستگاری ،یامهریمو میزارم اجرا!! به جان خودم بخوای بزنی زیرش یه لولی بازی همین جودربیارم ابروتو میبرم ها گفته باشم.

مراد:خیلی خب !خیلی خب! بشین زنکنه این لولی بازیاچیه درمیاری ورخودت،یه نفس راحت بکشokبشی.اهان حالوشد ؛بشین حرف میزنیم،!؛اصلاببینیم باهم تفاهم داریم یانه؟!!

دختر:ها این شد،بیا صحبت کنیم،اول من ،اول من، من از رنگ نیلی خوش میاد؛شما از چه رنگی خوشت میاد؟!

مراد:(کمی فکرمیکند) ها.من من از رنگ سبز جیگری،هه همچین قرمز چمنی باشه

دختر:(!!!) این دیگه چه رنگیه!! ؟اه اه ،خب ولش کن .از غذاها قورمه سبزی دوست دارم به به!!بوش دیونه میکنه؛شماچی؟

مراد:قاتق!! بلدی!؟

دختر:چی!!؟

مراد:قاتق دیگه!!قاتق ابگرمو؛نخوردی؟؟با پیاز به به!!ترشی کبروکنارش به به!!

دختر:(عصبانی میشود کیفش رابه سراومیزند) من دارم جدی باهات حرف میزنم،داری منو مسخره میکنی؟!!

مراد:نه بخدا!!،ببین اهو خانم اگه بخوای اینطوری رفتارکنی همین امروزطلاقت میدم هاگفتم باشم دست بزن دوشته باشی طلاق!! زنکه م حساسم،روموام! ببین به جون دوتابچه م طلاقت میدم!!

دختر : چی بچه هم داری!؟

مراد:بچه!!؟

دختر:خدامرگیت بده،برو بابادهاتی،اولا من اهو نیستم ،اسمم غزاله هست،دوماخاک توسرت.با این رابطه برقرارکردنت.(کیف را به سراومیزندوخارج میشود)

مراد:هوووی،.برووبابا اهونیستم اهونیستم. ،حیون حیونه اهو غزال نداره.گورخرم اولش خربودشدگورخر!!نمیدونی بدون.کجومیری حالو؟! صدای دختر:قبرستون!!

مراد:مگه امروچندشنبیه؟!

دختر:۵شنبه

مراد:خوبروهشطونی!!فقط اگه روغن جوشی؛کماچ سهنی دیدی برامنم ورداربیار.(باخود)خودمونیم هاعجب پارکوخوبیه،عجب درختابلندی داره،نچ نچ(متوجه چیزی رودرخت میشودبلندمیشودنزدیکتر میرود)ای ننو،حالوول کنشم نی!! پیشته خجالتم خوب چیزیه ها!!جادوشاخه ایجو خالیه حیف!! (دراین هنگام زن فالگیری وارد میشود)

فالگیر:عجب جوون خوش تیپی،ماشاا بزنم به تخته؛کوبیابشین پسر فالتو بگیروم!!

مراد:چی!!،بیابرودنبال کارت خانوم، مادرم همون بچگی یه دعایی بسته به دستم بیمه بیمه فال مال چیه بیابرو دنبال کارت.

فال گیر:میگم ؛عاشقی،اسم دختره هم؛ یکی از این جکوجونوراس.سرزبونمه کوبگو!

مراد:غزالورو میگی!!؟اون که پرید.

فالگیر:ها آفرین، غزال،یه مهره مار دارم میدم بهت بگذارجیب سمت راستت،شانست همینه فقط.خودش برمیگرده،خوش تیپ ؛باکلاس!؛بیا بشین فالتو بگیروم!! اصلنم نگران نباش.

مراد:واقعا!!میگم تیپم خوبه!!؟

فالگیر:ها!! تیپت فقط دخترمیکشه!! صبرکن اسپندم برات دوت کنم ،بیا بشین اینجاکناروم تافالتوبگیروم،ماشاا!!عجب پیشونیم داری!!چیا روش نوشته.

مراد:پیشونیم!، ای نامرد؛کامی نوشته!! نکنه نوشته اسب!!

فالگیر:نه!!

مراد:قاطر؟!

فالگیر:نه.

مراد:(بلندتر)خر!!؟

فالگیر:نه اصلن ایناروننوشته.

مراد:پ چی نوشته!

فالگیر:بیابنشین کناروم تابهت بگم(مراد میرود چهار زانو کنارفالگیرمینشیند) دستت رو بیار جلو،یک ده تومن دربیار از جیبت بگونذرمسجدبگذار رو زمین

مراد:میخه پولامو بستونی ها!

فالگیر:نه جوون میگم نه بده من نه خودت بگونذرمسجدبگذار رو زمین،

مراد:(ده تومن ازجیبش درمیاورد روی زمین میگذارد)ورنداری ها!!

فالگیر:باشه ،توباغزاله خوشبخت میشی ها!! این کف دستت دارم خونه بزرگ تولواسون میبینم ها!!

مراد:جون من!خودیگه چی؟!

فالگیر:دبیا تاریک شددیدی؟!!

مراد:چطوشد برقا رفتن!؟

فالگیر:نههههه!! ده تومن دیگه نذر کن بگذار زمین تاروشن بشه،(مرادده تومن دیگه در میارد روی ده تومن قبلی میگذارد)

فالگیر:هاااببین الان روشن شد!!

مراد:خب الان بگو؟! لواسون کجو هس؟!

فالگیر:صبرکن بارکلا،عجب ماشین باکلاسی،رنگ گوجه ای. عجب دخترویی ام کنارته پدرس.؛(سکوت)

مراد:چطوشد؟پدرش اومد!؟

فالگیر:نه،میخواستم بگم عجب چیزی هم هست .دوباره تاریک شد.ده تومن دوباره نذرکن بگذارروزمین

مراد:(مراداز جیبش درمیاوردمیگذاردروی زمین)

مراد:خب بگو بقیشو

فالگیر:صبرکن ببینم،کوچه شماره ۷،پلاکشون معلوم نیس بیسته یا دو رونقطه ش شک دارم.(دراین لحظه دختربچه ای باعجله وارد میشود) بلند شو زبیده جمع کن مامورا ریختن تو پارک دارندهمه رو جمع میکنند.بدو کاسه کوزت روجمع کن بدو(فالگیربسرعت پول های راجمع میکندمیگذارد توجیبش درحال رفتن)

مراد:(مات) کجا زبیده پولارو کجو میبری؟!

فالگیره:این پولا مگه نذر مسجد نکردی خودم میبرم میدم.خداحافظ بلند شو خودتوجمع کن تا نیومدن ببرنت بدو بریم بچه (فالگیر ودختر بچه هردوخارج میشود مراد مات ومبهوت پشت سر انها نگاه میکند،دو نوازنده با لباس روستایی درحالی که یکی اهنگ میزند ودیگری اهنگی را ازمرتضی پاشایی لب خوانی از یک طرف وارد واز طرف دیگر صحنه خارج میشوند، یک مامور شهرداری با لباس شخصی درحالی که بیسم داردباعجله وارد میشود،درحال خارج شدن متوجه مراد میشود برمیگردد اطراف را نگاه میکند با بیسیم تماس برقرار میکندبا مامور بعدی مراد هنوز دهنش وامانده فیکس هست)

مامور یک:قربان،مثل اینکه یکی از مجسمه های پارک افتاده پایین، خوشبختانه جایی از مجسمه اسیب ندیده،تمام.(مامور شماره دو هم بسرعت وارد میشود مامورشماره ۱ ایست خبردار میدهد)

مرد۲:بشین مرادی،این کارا چیه!!، مجسمه کو؟!

مامور۱:(مراد را نشان میدهد)اینها اونجا قربان.

مامور۲:(نزدیک مراد میشود او را براندازه میکند)این مجسمه اینجا چکار میکنه؟! مرادی؟!

مامور۱:بله قربان.

مامور۲: این که ادمه!!

مامور۱:وووووخی!! واقعا؟! شوخی مکن قربان؟! ازکجا کندنش اوردنش اینجا!؟

مامور۲:میگم ادمه!!؛بیا خودت از نزدیک ببین!!

مامور ۱:(نزدیک میشود) راست میگی ادمه!! دستفروشه؛ میگم قربان سدمعبر کرده ببریمش!!

مامور۲:نه!! موقعه ای که وسیله ای نداره کجا ببریمش!!

مامور۱:بزنیمش!!؟

مامور۲:الله اکبر ،میخوای دوباره فیلم بگیرن بگذارند فضا مجازی!! ابرومون رو ببرن.

مامور۱:اره راست میگی خوب نیست،پس بیخیال میشیم از کنار ماجرا رد بشیم!!

مامور۲:حداقل تش بده شایدسکته کرده، ببین نمرده باشه.

مامور۱:چشم.(مراد را تکان میدهد)خوش تیپ ؛کو خدا خیرت بده از وسط راه بلند شو سد معبر کردی.اقا!! اقا!!

مراد:(از حالت شوکه خارج میشود) ها ا زبیده کو؟!

مامور۱:زبیده!؟ نکنه سرتو هم کلاه گذاشته؟!

مامور۲:اقا بلندشو خداخیرت بده، این زبیده ادم یه

مراد:پولام،غزال کو ماشین گوجه ای کو!؟

مامور۱: مثل اینکه حالش خوب نیست قربان

مامور۲:اره راهنمایش کن بیارش دکه پارک ببینیم چکار میتونیم براش انجام بدیم

مامور۱:دستت رو بده من بلند شو (مراد بلند میشود بهمراه دو مامور خارج میشود. موسیقی نور میرود)

//اپیزود ششم//

نور فقط قسمتی از صحنه را روشن میکند، کدخدا درحالی که داس بدست دارد و شعری زیر لب زمزمه میکند واردمیشود، با مشاهده مراد در حالی که بیل زیر دستش و فیکس شده تعجب میکند)

کدخدا:ای خدا بگم چکارت بکنه مراد مگه قرار نشد کوتا موش رو بگیری اوی مردم باد رفت. مراد!! مراد!! معلوم هست چکار میکنی!! (حرکت میکند نورتمام صحنه روشن میشود مراد در همان حالت صحنه اول دارد فکر میکند،کدخدا نزدیک مراد میشود هرچه صدا میزند مراد جواب نمیدهد تا اینکه کدخدا تکانش میدهد چرت مراد میپرد)

کدخدا:معلوم هست داری چکار میکنی مراد!! یکساعت اوی مردم داره باد میره

مراد:غزال کو اهوی من کو!!؟ زبیده پولامو برد کدخدا!!

کدخدا:چی!!الله اکبر ،بچه چرا هذیون میگی؛ قزال!!اهو ،زبیده دیگه کین!!؟

مراد:کدخدامن رفتم توشهر دانشگاه، با کامی اشنا شدم،کامی گفت باید تیپت رو تغییر بدی،رابطه برقرار کنی،لهجه ت ضایع هس،تیپت ضایع هس. لباس خریدم. .

کدخدا:به همین یکساعت رفتی شهردانشگاه همه اینکارو کردی برگشتی!؟

مراد:یکساعت!! چی میگی کدخدا!!یعنی خواب بود!! خداروشکر!!

کدخدا:بله دوشتی خواب میدیدی،من بهت میگم دلم نمیخواد بری شهر همینه!! خدا روشکر همه چیز رو تو خوابت دیدی!!گوش و دلت دیگه باز شده . ببین مراد دانشگاه خوبه درس خوبه، ادم باید ظرفیتش رو هم داشته باشه.دانشگاه میری برو ولی فراموش نکن از کجو داری میری هویتت رو ادست نده( در این هنگام صدای اذان بلند میشود) اللهم صعلی محمد وال محمد (کدخدا استین هایش را بالا میزند) مسجد که میای ؟! یادت باشه نمازت هم فراموش نشه

مراد:(سرتکان میدهد )

کدخدا:پس بیل رو بگذار گوشه بعداز نماز می اییم باهم درستش میکنیم (هر دو خارج میشوند،صدای اذان اوج میگیرد با اهنگ ملایم تمام میشود نور میرود)

پایان

طرح از:(مرتضی خیری)

نویسنده:( رسول پوریزدی)

مهرماه۹۷__کرمان

نمایشنامه کمدی موزیکال؛(رویای یک پسرچلمنگ!!)

میشود ,مراد ,؟ ,هم ,ها ,کامی ,وارد میشود ,می می ,قطع میشود ,ده تومن ,نگاه میکند ,کمدی موزیکال؛ رویای ,عبور میکندبطرف صحنه،مرادچندین ,قرار میگیرندچشم درچشم ,میگیرندچشم درچشم همدیگرتا
مشخصات
آخرین جستجو ها